پیروان مکتب تفسیر تحت اللفظ که طرفدار نص هستند در خصوص انصاف نیز همان عقیده ای را دارند که نسبت به عرف و عادت ابراز میکنند. برخی عقیده دارند که انصاف ناشی از اصول کلی که قبل از قانون وجود داشته و مافوق آن ها بوده نمی تواند قانون را تکمیل کند. و در اینجا ممکن است با این مشکل مواجه شویم که دعاوی ای مطرح شود که مورد پیشبینی قانونگذار قرار نگرفته است. در این فرض قاضی چه تکلیفی دارد؟ آیا به صرف ساکت بودن قانون میتواند از فصل خصومت شانه خالی کند؟ اگر قاضی از عرف و عادت نتواند کمک بگیرد و انصاف هم به کمک او نشتابد، پس چگونه فصل خصومت کند؟
پیشگامان مشهور این مکتب به طور قاطع در پاسخ به این پرسش گفته اند که قاضی باید مدعی را از سر باز کند یعنی از صدور حکم در مورد دعوی او خودداری کند. ولی باید تصدیق کرد که این راه حل افراطی مغایر با روح عدالتخواهی و حقجویی است. زیرا قانونگذار تأکید کرده که قاضی نباید و نمی تواند از قضاوت و صدور حکم خودداری کند. باید اذعان داشت که بسیاری از مفسرینی هم که با عرف و عادت مخالفت کردهاند با بهره گرفتن از انصاف موافق هستند چون استفاده از انصاف را غیر قابل اجتناب می دانند ولی قائل به کاربرد بسیار محدودی برای آن میباشند.
پیروان مکتب تحقیق علمی آزاد تعریف روشنی از انصاف ارائه نداده اند و به ظاهر فرقی بین مفهوم عدالت و انصاف در این مکتب ملحوظ نیست و انصاف شاخه ای است از عدالت که به دو کیفیت مدنظر است:
اول آنکه، یک نوع غریزه ای است که بدون اینکه از عقل مستدل کمک بگیرد بهترین راه حل را که بیش از همه مطلوب دستگاه قضایی است انتخاب میکند.
دوم اینکه، مقتضیات زندگی فردی را در نظر میگیرد و برای اینکه آن را با فکر عدالت تطبیق کند از جنبه عمومی آن می کاهد و یا اینکه آن را به شکل عوامل فرعی در می آورد.
اگر انصاف را یک حس غریبی بدون پیروی از عقل بدانیم از لحاظ طبیعت فرق زیادی با انعکاسات وجدان اخلاقی ندارد و حس انصاف چیزی غیر از انعکاس وجدان اخلاقی نیست و یک نوع شعور باطنی اخلاقی است و چون وجدان یا عقل از عوامل شناسایی حقوق موضوعه است انصاف نیز باید از عوامل شناسایی حقوق موضوعه باشد. معهذا آنچه انصاف تلقین میکند و به طور حتم ذهنی است باید محدود به رسیدگی به عوامل کلی و عمومی باشد. منظور این است که قاضی وقتی مقابل یک مسئله قضایی خصوصی و فردی قرار میگیرد نمی تواند حس انصاف خود را برای حل آن مسئله دخالت دهد مگر در قانون آن موضوع تصریح شده باشد. با توجه به آنچه ذکر شد در این مکتب اثر انصاف در تفسیر قضایی جای خاص خود را دارد و در حل مسائل قضایی مقتضیات مخصوص مانند صفات اشخاص و افکار عمومی و اوضاع و احوال را در نظر میگیرد و در مقام اجرای حق و تفسیر قضایی، انصاف کاربرد قابل توجهی دارد.
در حقوق اسلام انصاف به عنوان منبع مستقلی برای حقوق شناسایی و تصریح نگردیده است ولی قواعد و مقرراتی به چشم میخورد که نقش غیر مستقیم انصاف را در ایجاد حقوق می نمایاند. مفهوم انصاف در ابعاد مختلف، اما با ادبیات نظام حقوقی اسلامی ومتناسب با شرایط زمانی و مکانی، ابتدا در بنیادی ترین منابع استنباطی فقه یعنی آیات و روایات و بیشتر با شیوه تبیین تفصیلی مطرح گردیده است. فقها بر پایه منابع فقهی نام برده، به موضوع انصاف توجه داشته و آن را در قسمت های آداب تجارت، مکاسب محرمه، بیع و خیارات بررسی کردهاند. در همین راستا قواعدی در فقه نظیر قاعده لاضرر و نیز قاعده اقدام یا قاعده احسان همگی مبتنی بر انصاف میباشند. در سیستم حقوق اسلام عدل و انصاف اساس نظام سیاسی و حقوقی دولت اسلامی است، و در مناسبات با دولت های دیگر و غیر مسلمان نیز نقش اساسی و تعیین کننده دارد و نیز اختصاص به گروه و طبقه خاصی حتی خود مسلمانان ندارد بلکه عدل و انصاف یک اصل جهانی است که شامل همه مردم است که شامل همه مردم اعم از دوست و دشمن و همه ملت ها در همه نقاط جهان می شود.
بند دوم: تفاوت مفاهیم عدالت و انصاف
انصاف و عدالت دو مفهوم اخلاقی است که باهم نزدیک و شبیه است و گاه نیز به جای هم به کار می رود. ولی باید دانست که “عدالت” با حقوق ارتباط بیشتر دارد. برابری از لوازم دادخواهی است. قواعد عدالت نیز بسان حقوق نوعی و همگانی است، تا جایی که بسیاری از دانشمندان هدف هردو را یکی دانسته اند و پاره ای بین آن ها جدایی ندیده اند، اما به نظر میرسد این دو مفهوم یکی نباشند زیرا پیوند انصاف با اخلاق نزدیکتر است و در هر رابطه، انصاف حکم خاص دارد و همه ی خصوصیت ها را در نظر میگیرد. برای مثال عدالت حکم میکند که مدیون به عهد خود وفا کند، ولی گاه داوری انصاف این است که او را مهلت شایسته دهند یا از میزان طلب بکاهند. بنابرین، در بیان مفهوم انصاف می توان گفت: “احساس مبهمی است از عدالت که در مقام اجرای قواعد حقوق در اشخاص به وجود میآید و وسیله ی تعدیل و متناسب کردن آن ها با موارد خاص می شود”. انصاف چوبدستی عدالت است تا از لغزش آن بکاهد و بر سرعت و استواری گامهایش بیفزاید[۲]. در واقع تفاوت عدالت و انصاف در این است که عدالت تمام انسان ها و تمام حالت ها را به یک چشم می بیند، و این در حالی است که انصاف در هنگام اجرای قانون تمام شرایط را در نظر میگیرد و با دیدی اخلاقی و منعطف تر نسبت به عدالت در مورد مسائل قضاوت می کند.